رباعیات عبید زاکانی
- دل سیر شد از غصهٔ گردون خوردن
- در کوچهٔ فقر گوشهای حاصل کن
- از دل نرود شوق جمالت بیرون
- از کار جهان کرانه خواهم کردن
- بیم است که در بیخودی افسانه شوم
- دل در پی عشق دلبرانست هنوز
- ای دل پس از این غصهٔ ایام مخور
- از شوق توام هست بر آتش خاطر
- هر لحظه رسد به من بلائی دیگر
- قومی ز پی مذهب و دین میسوزند
- زین گونه که این شمع روان میسوزد
- گر وصل تو دست من شیدا گیرد
- جان قصهٔ آن ماه سخنگو گوید
- عشق تو مرا چو خاک ره خواهد کرد
- من ترک شراب ناب نتوانم کرد
- هر چند بهشت صد کرامت دارد
- تا مهر توام در دل شوریده نشست
- گفتم عقلم گفت که حیران منست
- دنیا نه مقام ماست نه جای نشست
- هرچند که درد دل هر خسته بسیست