حاجی آقا نام داستانی از صادق هدایت است. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است.
حاج ابوتراب(حاجی آقا) برای رسیدن به اهدافش از هیچ عمل پستی دریغ نمیکند. کلیه صفات منفی انسانی را یک تنه داراست: دزد، کلاش، شارلاتان، عوام فریب، مال مردم خور، نان به نرخ روز خور، قاچاقچی، دروغگو، ریاکار، دلال، کار چاق کن، جاسوس، خبرچین، قاتل، بیرحم، خسیس و بد گمان...
نحو بیان داستان از دیدگاه سوم شخص است.
مملكت ما امروز محتاج اين جور آدمهاست ، بايد مرد روز شد. اعتقاد و مذهب و اخلاق و اين حرفها همه دكان داريست. اما بايد تقيه كرد چون در نظر عوام مهمه.
در این محیط پست و احمقنوازِ سفلهپرور و رجالهپسند که شما رجل برجسته آن هستید و زندگی را مطابق حرص و طمع و پستیها و حماقت خودتان درست کردهاید و از آن حمایت میکنید، من در این جامعه که به فراخور زندگی امثال شما درست شده نمیتوانم منشأ اثر باشم.
اشتباه نکنید، ما نمیخواهیم که شما بروید و نماز و روزه مردم را درست بکنید. برعکس ما میخواهیم که بهاسم مذهب آداب و رسوم قدیم را رواج بدیم. ما بهاشخاص متعصب سینهزن و شاخحسینی و خوشباور احتیاج داریم نه دیندار مسلمان.
باید کاری کنیم که برزگر و دهقان خودش را محتاج من و شما بداند و شکرگذار باشد. برای این که ما بهمقصود برسیم باید او ناخوش و گشنه و بیسواد و کر و کور بماند و حق خودش را از ما گدائی کند.
مردم باید گشنه و محتاج و بی سواد و خرافی بمانند،تا مطیع ما باشند...
هیچ می دانید ما بیشتر به گدا احتیاج داریم تا گدا به ما؟!
چون ما باید تصدیق بدهیم، اعانه جمع کنیم،غصه خوری بکنیم تا نمایش داده باشیم و بعلاوه وجدان خودمان را راحت بکنیم...